ادبی

شناخت شاعران و هنرمندان

ادبی

شناخت شاعران و هنرمندان

ایرج میرزا...

ایرج میرزا ملقب به جلال الممالک ابن غلام حسین میرزا ابن فتحعلی شاه قاجار ، ولادتش در تبریز بود به ماه رمضان هزار و دویست و نود هجری ( قمری ) . چون به سن رشد و تمیز رسید ، پدر در تربیت وی بکوشید و معلمی بر وی گماشت تا پارسی را بیاموخت . آن گاه به مدرسه دارافنون تبریز که شعبه دارالفنون طهران بود جهت تعلیم زبان فرانسه رفته و در خارج نیز برای تکمیل تحصیل خود در حوزه ای حضور به هم رسانید و با توجه به استعدادها و توانایی هایش در سن چهارده سالگی در زمینه شعر و یادگیری خط نستعلیق پرداخت و .... 

یکی از مشهورترین اشعار ایرج میرزا منظومه عارف نامه است که در آن از احوال سیاسی و اجتماعی ایران ان زمان بسیار سخن گفته هر چند که از 90 سال پیش تا کنون آنچنان تغییری در ایران به وجود نیامده تا آن جا که در 90 سال پیش ایرج میرزا گفت: حافظ کل جهان آمریکا و این بیت بسیار معروفش که می گوید :  

به مغز بنده این فکر خسیس است                     که ایران مال روس و انگلیس است 

  

من در اینجا چند بیت از عارف نامه را می آورم : 

 

بیا گویم برایت داستانی  

که تا تاثیر چادر را بدانی 

در ایامی که صاف و ساده بودم  

دم کریاس در استاده بودم 

زنی بگذشت از آنجا با خش و فش 

مرا عرق النسا آمد به جنبش  

ز زیر پیچه دیدم غبغبش را 

کمی از چانه قدری از لبش را 

چنان کز گوشه ابر سیه فام 

کند یک قطه از مه عرض اندام 

شدم نزد وی و کردم سلامی 

که دارم با تو از جایی پیامی 

گه از آلمان بر او خواندم  گه از روم 

ولی مطلب از اول بود معلوم 

مرا دل در هوای جستن کام  

پری رو در خیال شرح پیغام 

به نرمی گفتمش کای یار دمساز  

بیا این پیچه را از رخ بر انداز 

پری رو زین سخن بی حد برآشفت 

زجا بر جست و با تندی به من گفت: 

جهنم شو ! مگر من جنده باشم 

که پیش غیر بی روبنده باشم 

برادر شوهر من آرزو داشت 

که رویم را ببیند شوم گذاشت 

چو این دیدم لب از گفتار بستم  

نشاندم باز و پهلویش نشستم 

دوباره آهنش را نرم کردم  

سرش را رفته رفته گرم کردم 

دگر اسم حجاب اصلا نبردم 

ولی آهسته بازویش فشردم 

یقینم بود که از رفتار این بار 

بغرد همچو شیر ماده در غار 

ولی دیدم به عکس آن ماه رخسار 

تحاشی می کند اما نه بسیار 

شد آن دشنام های سخت سنگین 

مبدل بر جوان آرام بنشین 

چو دیدم خیر ، بند لیفه سُست است 

به دل گفتم که کار ما درست است 

چو گل افکندمش بر روی قالی 

دویدم زی اسافل از اعالی  

چنان از هول گشتم دست پاچه 

که دستم رفت از پاچین به پاچه 

از او جفتک زدن از من تپیدن 

از او پر گفتن از من کم شنیدن 

دو دست او همه بر پیچه اش بود 

دو دست بنده در ماهیچه اش بود 

بدو گفتم تو صورت را نکو گیر 

که من صورت دهم کار خود از زیر 

ولی چون عصمت اندر چهره اش بود 

از اول تا به آخر چهره نگشود 

چو خوردم سیر از آن شیرین کلوچه 

حرامت باد گفت و زد به کوچه 

 

 آری : 

 

حجاب زن که نادان شد چنین است 

زن مستوره ی محجوبه این است 

بلی شرم و حیا در چشم باشد 

چو بستی چشم باقی پشم باشد  

.............. 

 در جایی دیگر از عارف نامه می آیدد که : 

 

خدایا تا به کی ساکت نشینم  

من این ها جمله از چشم تو بینم  

همه ذرات عالم منتر تست 

تمام حقه ها زیر سر تست 

چرا پا تو کفش ما گذاری ؟ 

چرا دست از سر ما بر نداری؟ 

به دست تست وسع و تنگدستی 

تو عزت بخشی و ذلت فرستی 

تو این آخوند و ملا آفریدی 

تو توی چرت ما مردم دویدی 

خداوندا مگر بیکار بودی 

که خلق مار دربستان نمودی 

چرا هر جا که دأبی زشت دیدی 

برای ما مسلمانان گزیدی 

میان مسیو و آقا چه فرق است  

که او در ساحل این در دجله غرق است 

به شرع احمدی پیرایه بس نیست؟ 

زمان رفتن این خار و خس نیست ؟ 

بیا از گردن ما زنگ وا کن 

ز زیر بار خر ملا رها کن 

 

.............. 

 

خدایا کی شوند این خلق خسته           از این عقد و نکاح چشم بسته 

 

................... 

 

در جای دیگر از عارف نامه : 

 

سیاست پیشه مردم حیله سازنند  

نه مانند من و تو پاک بازنند 

تماما حقه باز و شارلاتانند 

به هر جا هر چه پاش افتد آنند 

به هر تغییر شکلی مستعدند 

گهی مشروطه گاهی مستبدند 

نمی دانی که ایران است اینجا 

حراج عقل و ایمان است اینجا 

نمی دانی که ایرانی چه چیز است 

نمی دانی چقدر این جنس هیز است 

تمام از جنس گاو و گوسفندند 

نه آزادی نه قانون می پسندند 

برای همچو ملت همچو مردم 

نباید کرد عقل خویش را گم 

شب و روز آن یکی قانون نویسد 

ببیند هر چه گه کاری بلیسد 

کثافت کاری پیشینیان را 

نگویم تا نیالایم دهان را 

 

....................... 

 

 

حجاب زن

 

 

 همان طور که همه می دانیم ایرج میرزا از نوادگان قاجار به شمار می رود . برای آشنایی بیشتر با حجاب زنان آن زمان شعر تصویر زن را برای شما در پایین می آورم : 

 

ادامه مطلب ...

آشنایی با پرومته و آرتمیس ...

  

 پرومته Promethe: ‌پسر یکی از تیتان‌ها که آدمی را از گل و لای پدید آورد و برای آنکه به او جان دهد آتش را از آسمان دزدید. ژوپیتر او را بر کوه قفقاز به بند کشید و کرکسی را مامور ساخت که پیوسته جگر او را بخورد .

 

 آرتمیس‌ Artemis ، دختر زئوس‌ ولتو، و خواهر دوقلوی‌ آپولون‌؛ از اولمپیان‌ ، و الاهه‌ی‌ باکره‌ی‌ شکار و تیر و کمان‌، و حامی‌ جانوران‌ وحشی‌ و کودکان‌ و ضعیفان‌. با بریتوماریس‌، دیکتوآنا، سلنه‌، فویبه‌، ودیانا، که‌ الاهه‌هایی‌ در میان‌ اقوام‌ دیگرند، یکی‌ شمرده‌ می‌شود .

ادامه مطلب ...